سلام بر اسفند 1402... میدانی ماه زندگی هستی چون انتهای تو بهار است. آستانه نوروز دل انگیزتر از خود نوروز است سالها در اسفند بوی عید در تمام شهرها جاری بود وچه نفسی، چه نفسی میکشیدیم...چقدر دوست دارم ببینم عزیزانم را قبل آمدن بهار قبل از آنکه تمنای دیدن تبریک چند جمله ای نوروز باشد ببینم ویک دل سیر حرف بزنم... میشود؟؟؟؟
وسلام از کسی که در همین نزدیکیست هم نفس با باران میخورد پشت درت، او که از خویش پشیمان شده است، دل خوش آفتاب لب بام شماست، اگر در بگشایی به رویش به خوشی
بهار 1401 سلام، امسال زیاد از تو توقع ندارم، بعد از خوش وبشی همیشگی وسبد گذاشتن برای برکت وسلامتی همه پشت درهایت تنها میخوام مرا با خاطرات گذشته ام تنها گذاری که گذشته ام شیرین تر از آینده است....
دنیایی وارونه دیگه کسی روزهای نشستن پای قصه های مادر بزرگها رو یادش نیست
دیگه دردل کردن با درخت سپیدار رو یادش نیست
دیگه کسی نگاه به مادر وپدر رو به رسم مهر یادش نیست
دیگه پدر بزرگ نشستن با هم سن وسالش رو وشنیدن حکایت جوانی رو، یادش نیست
اما......
من هنوز تویی این وارونگی خیلی چیزها رو یادم هست
تعبیر خواب مادرم
رفتن چهار شنبه ها به زیارت
نشستن پای خواندن یاسین دختران جوان در حرم
نگاه نگران پدرم به آینده
گاه انسان فکر میکنه چرا خیلی از خواسته های به ظاهر کوچک خود دست نمی یابد، گاه از آنچه بر او می گذرد دلگیر می شود تقدیر را بهانه میکند وآرامش را در خواست خدا جستجو میکند.... اما در پس این سخن واقعیتی در باور است اگر تقدیر الهی است باید به سرنوشت او برایمان در نظر دارد ایمان داشته باشیم من ایمان دارم که خدا در بالاترین جایگاه جز عزت برایم نمی طلبد... وخوشم با باورم